همیشه حرف های خوبی [1] می زد. از خدا برایم می گفت. از راه های رسیدن به او. از چیزها و کارهایی که خدا دوست می داشت انجام دهم. از انفاق. از صدقه . از زکات… وقتی به پای صندوق صدقات می رسیدیم، دست در جیبش می برد اما پولی را نمی دیدم..وقتی قرار بود پول تاکسی پرداخت شود، انقدر مِن مِن می کرد که دوستان دیگرش پرداخت می کردند. همیشه در تعجب می ماندم… این همه دوست داشت به بهشت رود [2]، اما چرا…. اینقدر نطق بیانش خوب و زیبا بود که هر وقت از دنیا حرف می زد، از همه چیز دنیا زده می شدم و دلم را به آخرتم گره می زدم، اما وقتی به دنیایش نگاه می کردم، انگار که دنبال گنجی می گردد[3] ، گنج دنیا، آنقدر هم خدا به او می دهد و می دهد، ولی انگار که معده ای است که هر چه بیشتر در آن ریخته شود، بزرگ تر و حریص تر می شود [4]…
همه ی ماگاها اطرافمون، چنین افرادی رو مشاهده می کنیم. کسایی که افراد صالح رو دوست دارند، نیکوکاران و بخشندگان رو دوست دارند، اما وقتی به مرحله ی آزمایش می افتند، خودشون نیکوکار و بخشنده نیستند [5]. کسایی که از دنیا و مافیها و دل بستن به اون، بیزارن اما وقتی نگاه می کنی، انگار که عاشق این دنیا هستند [6]. کسایی که نعمت هایی که دارن رو نمی بینن و شکرگذارن خدا و قدردان اون نعمت نیستند و هی از خدا نعمت های بیشتر و دیگر و دیگر می خواهند[7]. کسایی که از انسان های خطاکار بیزارن و سرزنششون می کنن و از گناه و معصیت ابراز انزجار می کنند، اما خودشون معصیت و خطا و گناه رو مرتکب می شن [8].. کسایی که مرگ رو دوست ندارن و اکراه دارن، چون گناه هاشون زیاده[9] … و حاضر هم نیستند که این خطا ها رو جبران کنند [10] و خودشون رو برای مرگ و دیدار خداوند، آماده کنند. کسایی که وقتی سالم باشند و در عافیت و آرامش، مغرور می شن و عجب تمام وجودشون و فرا می گیره و وقتی بلایی به اون ها برسه، بی تابی می کنند و ناامید می شن [11]…
شاید برخی از این ویژگی هایی رو که گفتم در خود ما هم باشه…شاید بیشتر از یکی…شاید همه اش… شاید حتی اون هایی که نگفتم[12] …
اما اگه حتی، یک موردش رو در خودمون دیدیم، تامل کنیم که : نکنه من هم شدم مصداق کلام امیرالمومنین و جزو افرادی هستم که اهل عمل نیستم !! … و خسران برای منی است که اهل عمل نباشم [13]…چرا؟ به همنشینی این دو نگاه کنید: الذین امنوا و عملو الصالحات [14]…
خداوندا، یاریمان کن که اهل عمل باشیم نه فقط گفتار و …
پاورقی:
[1] . يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ . آنچه را مايه عبرت است وصف كند و خود عبرت نگيرد
[2] . لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ از آنان مباش كه به آخرت اميدوار است بى آنكه كارى سازد.
[3] . يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ در باره دنيا چون زاهدان سخن گويد، و در كار دنيا راه جويندگان دنيا را پويد
[4] . إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ اگر از دنيا بدو دهند سير نشود، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد
[5] . يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ . نيكوان را دوست مىدارد، و كار او كار آنان نيست
[6] . يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ در باره دنيا چون زاهدان سخن گويد، و در كار دنيا راه جويندگان دنيا را پويد
[7] . يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ . در سپاس آنچه بدان دادهاند ناتوان است، و از آنچه مانده فزونى را خواهان
[8] . وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ و گناهكاران را دشمن مىدارد، و خود از آنان يكى است
[9] . يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ . مرگ را خوش نمىدارد، چون گناهانش بسيار است
[10] . وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ و بدانچه به خاطر آن از مردن مىترسد در كارست
[11] . يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ چون عافيت يابد به خود بالان است، و چون گرفتار بلا شود نوميد و نالان
[12] . وَ قَالَ امیرالمومنین علی علیه السلام لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ- لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ- وَ يُرْجِي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ- يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ- وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ- إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ- يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ- يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي- يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ- وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ- يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ- وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ- إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً- يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ- وَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً- تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ- يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ- وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ- إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ- يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ- إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ- وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ- يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ- وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ- فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ- يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى- يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً- يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ- يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ- وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ- فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ- اللَّغْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ- يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ- يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ- فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لَا يُوفِي- وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام- لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة- و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر (نهج البلاغة - ص : 497)
مردى از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام درخواست كرد كه او را اندرز دهد حضرت فرمودند: تو نبايد چون آن مردى باشى كه بدون عمل آخرت را خواهان، و بآرزوى دراز و طول امل توبه را برگذار مينمايد گفتارش در دنيا گفتار پارسايان و كردارش كردار دنيا پرستان است، اگر از دنيا بوى داده شود سير نگردد و اگر بوى داده نشود قناعت نورزد، با اينكه از عهده شكر آنچه كه بوى داده شده است بدر آمدن نتواند، با اينحال در آنچه كه باقى است خواهان زيادتى است، مردم را از زشتى باز ميدارد، و خودش باز نمىايستد، بخوبى امر ميكند، و خودش بجاى نميآورد، دوست نيكان است و كارشان را انجام نميدهد دشمن بدانست و خود يكى از آنان است، از بسيارى گناه مرگ را زشت ميشمارد، با اين وصف بر چيزيكه سبب كراهت از مرگ است پى ميافشارد، بيمار كه ميشود از كرده پشيمان، سالم كه ميشود بغفلت و آسايش ميگرايد، اگر آسودگى بيند خودخواه شود، و اگر گرفتار شود افسرده خاطر گردد اگر رنج و بلائى بوى رسد زارى كند، و اگر راحت و غنائى بيند از روى غرور رخ برتابد، بر چيزيكه گمان دارد نفعش بر وى غالب، و بر چيزيكه يقين دارد نفعش بر وى غالب نيست (بهشت جاويد را بدنياى فانى ترجيح ميدهد) بر ديگرى بگناهى كه (بمراتب) كمتر از گناه خودش است بيمناك و براى خود پاداشى را كه پيش از كردارش ميباشد اميدوار است، اگر توانگر گردد بفتنه و مستى گرايد، و اگر نادار و نيازمند شود دچار يأس و خوارى شود، بهنگام كار كوتاهى كند، و بگاه پرسش اصرار ورزد، اگر دچار شهوت و خواهشى عصيان و سركشى آغاز نهد، و توبه را پشت سر افكند و اگر برنج و بلائى گرفتار شود از حدود ديانت دورى گزيند، عبرت گرفتن را بيان ميكند، و خود عبرت گرفتنى نيست، ديگران را پند دهد، و خود پند پذيرفتنى نه، اين كس بگفتار بر ديگران نازان، و بكردار كمتر از آنان است، براى آنچه نابود شدنى است كوشا، و در آنچه باقى ماندنى است سهل انگار است غنيمت و سود فرمانبردارى (از خدا) را زيان، و زيان و غرامت (نافرمانى از خدا) را سود ميپندارد، از مرگ ميترسد، و بهنگام فرصت (بكار نيك) نمىشتابد، گناه ديگران را بزرگ ميشمارد، و خودش بزرگتر از آن را مرتكب ميشود و كوچكش ميپندارد طاعت خود را بزرگ ميشمارد، و از ديگران را كوچك ميگيرد، پس او بر مردم نكوهشگر، و بر خودش مدارا مداراگر است، بيهودهگوئى با توانگران نزدش خوشتر از ياد خدا بودن با فقرا است، براى سود خود بزيان ديگرى فرمان ميراند، و براى زيان خود بسود ديگرى فرمان نميراند، خودش را گمراه و ديگرانرا راهنمائى ميكند، مردم (گفتار خوب) او را اطاعت ميكنند، و خودش نافرمانى مينمايد، تمام ميگيرد و تمام نميدهد، در راه خداى از مردم ميترسد، و در راه مردم از خدا نميترسد.
سيّد رضى اعلى اللّه مقامه الشّريف فرمايد: اگر در كتاب مستطاب نهج البلاغه نبود جز اين كلام (گوهر نظام شيرين بشر را) همان براى اندرز سودمند، و حكمتى كه رساننده معانى باشد، و بينش از براى شخص بينا، و عبرت از براى بيننده متفكّر كافى بود.
[13] . إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر - إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِْ (العصر : 2 و3) كه انسانها همه در خسران و زيانند مگر افراد و اقليتى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند و يكديگر را به حق سفارش كرده و به صبر توصيه نمودهاند
[14] . وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ الأعراف : 42 و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمىكنيم، آنان اهل بهشتند و همانها در بهشت جاودانند
الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ الرعد : 29 همان كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند خوشى و سرانجام نيك از آن ايشان است
و ایات بسیاری که این دو لفظ کنار یکدیگر امده … برای اگاهی بیشتر در معجم مفهرس کلمه ی عملوا را ببینید.